Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-05-05@05:46:18 GMT

«حاج قاسم» در یک آلبوم خانوادگی!

تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۴۹۱۵۲۴

«حاج قاسم» در یک آلبوم خانوادگی!

بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ ساعت۱و۲۰ دقیقه، زلزله‌ای در خاورمیانه آمد که دستگاه های لرزه‌نگار از تخمین شدتش ناتوان هستند. کلمه‌هایی که در سطور پیش رو می‌آیند گزارش پس‌لرزه‌های این اتفاق عظیم است.

به گزارش مشرق، بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ ساعت۱و۲۰ دقیقه، زلزله‌ای در خاورمیانه آمد که دستگاه های لرزه‌نگار از تخمین شدتش ناتوان هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کلمه‌هایی که در سطور پیش رو می‌آیند گزارش پس‌لرزه‌های این اتفاق عظیم است که از سوی برخی شرکت‌کنندگان در مراسم تشییع پیکر حاج قاسم سلیمانی روایت شده‌اند. آنچه در این روایت‌ها بیش از همه به چشم می‌آید این است که شهید قاسم سلیمانی سردار دل همه بود؛ اهواز، قم، کرمان و تهران فرقی ندارد، عرب، کرد، لر، فارس و ترک. در حالی که هفت روز از آرام گرفتن پیکر سردار شهید قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان می‌گذرد دوستداران سردار هنوز آتش به دل دارند.

عزیزترین سردار در یک آلبوم خانوادگی

زینب خزایی/ تهران:

حورا از رشت آمده من از کرمانشاه.
دو تایی می‌رویم خانه دوستی در تهران. خدیجه و سمیه هم وقتی فهمیدند در راه هستم دعوت کردند.
صبح، هفت و نیم نشده از خانه می‌زنیم بیرون. دو ساعت طول می‌کشد تا به شادمان برسیم، مسیر ده دقیقه‌ای همیشه. راه می‌افتیم به سمت انقلاب. مثل تمام آدم‌های مسیر. سمت چپ خیابان موکب زده‌اند با دمنوش بهار نارنج و دارچین و چای ترش و آش. ما همچنان رو به جلو می‌رویم. همراه آدم‌هایی با هزار جور سن و جنسیت و پوشش و زبان و تفکر.

نفر اول مادر پیری است تنها که با واکر آمده و پوستر سردار در دستش «علمدار نیامد». عکس را که می‌گیرم بی حرفی از طرف من، خنده بر لب می‌گوید: «اومدم پسرم رو خوشحال کنم.» جلوتر می‌روم و می‌پرسم اسمشون چیه؟ نمی‌گذارد اشکش لبریز شود، با بغض می‌گوید: «سعید فامیل محمدی». حورا پیکسلی روی روسری‌اش می‌زند و می‌رویم لا به لای جمعیت.

از صبح تا حالا نقطه پر رنگ جماعت، حضور حداکثری بچه‌هاست حتی اگر شده با کالسکه اما پرانرژی و بیدار. لباس رزم بر تن یا گل و عکس سردار به دست. فرقی نمی‌کند مادرها محجبه باشند یا نه و پدرها با محاسن یا بدون آن. هر کس هر چه هست آمده با هر چه داشته. عکس بعدی پسرک سرتقی است نشسته بر مرکب آبی فیروزه‌ای و چفیه بر دوش که پدرش عکس سردار را بالای مرکبش نشانده. پسرک تا گوشی را می‌بیند چفیه را می‌کشد روی صورتش. میل به گمنامی دارد یا ویرش گرفته قایم باشک بازی کند؟ آخر هم بی که لبخندی حواله‌ام کند می‌گذارمش و می‌روم، همچنان رو به جلو. بعضی‌ها دارند برمی‌گردند. عده‌ای هم ایستاده‌اند به انتظار. لختی می‌ایستیم برای گرفتن خستگی. کوله‌ام را می‌گذارم زمین و سر پا می‌ایستم. زمین سرد است. چند زن که از قرار آشنایند دور هم حلقه زده‌اند. آن که بزرگ تر است دست‌ها را برده زیر بغل و با چشم‌های درشتش، حیران زل زده در صورت بقیه: «دیدید آقا سر نمازچقدر اشک ریخت؟» زهرا می‌گوید این دوتا خانم رو بگیر. دوقلواند. می‌گیرم؛ زهرا و نرگس ساداتند. هرچه پیشتر می‌رویم جمعیت فشرده‌تر می‌شود. جایش نیست وگرنه دلم می‌خواهد بایستم به گپ زدن با هر کرد، لر و لکی که صدایشان را می‌شنوم. آقایی به لهجه و زبان کفایت نکرده و چفیه‌ای به دوش انداخته با پس زمینه عکس سردار که زیرش نوشته دانشگاه آزاد اسدآباد.

خودرویی با عده‌ای سرباز که مارش عزا می‌نوازند می‌رسد. شوری در جمعیت می‌افتد به هوای رسیدن پیکر شهدا. دختر جوانی پوستر «یک جهان منتقمت خواهد بود» در یک دستش و اشک ریزان با دست دیگرش بر سینه می‌کوبد. پسر خوش سیمایی با تصویر خندان سردار و یک بیت شعر ترکی «حاج قاسم انتقامی که آلوب اشراریدن/ دشمنون کابوسیدور کمدور مگر مختاریدن». مرد میانسالی با پیراهن عزای سیاه و سر به زیر و مات «بدرود فرمانده»، ریش سفید کرده‌ای مبهوت، عکس سردار، ابو مهدی و شهید پورجعفری را میان بازوان چنان سفت به سینه چسبانده و خیره به جمعیت است، گویی تکه‌هایی از قلبش را گذاشته به تماشا. هر چه از شادمان به سمت توحید می‌رویم تقاطع‌مان با مردمی که دارند برمی‌گردند بیشتر است. زهرا هم که حکم تلوبیون دارد دقیق نمی‌داند تشییع کنندگان تا کجا آمده‌اند. تصمیم می‌گیریم برویم تا برسیم به شهدا! پیکسل‌های حورا در حال ته کشیدن‌اند. جلوتر همدیگر را گم می‌کنیم. نت کند است اما پیامک یاری می‌کند.

حورا عقب‌تر مانده تا پای یک بیانیه را امضا کند. تا برسد عکس می‌گیرم. از بنر بزرگ روی دیوار بانک سپه «با آتش، بازی کردید زمان نابودیتان نزدیک شد.» از مرد پرچم به دوشی که هم ذوق عکاسی دارد و هم سرِ سوژه شدن. از مادری که خود و کودکانش کفن پوش‌اند. حورا که می‌رسد نفسی چاق می‌کنیم لب جدول. خانم کناری‌مان که انگار باردار است همراه همسرش دارند از فلاسک کوچکشان چای می‌ریزند و با پیراشکی می‌خورند. حورا دوتا پیکسل قرمز رنگ هدیه‌شان می‌دهد و زن به پیراشکی مهمان‌مان می‌کند. برمی‌خیزیم. آنها رو به آزادی و ما به سوی انقلاب. نزدیکی‌های توحید مسیر کاملا قفل است. تا چشم می‌چرخانی، آدم است و آدم. گیر افتاده‌ایم. نه راه پیش هست نه پس. به خصوص برای منِ کوله به دوش. یکهو یک دسته از پشت سرمان عقبگرد می‌کنند. ما هم به دنبال‌شان. نباید در این شرایط باعث خطر شد.

دست هایم یخ زده. دستکش‌هایم را می‌پوشم و این یعنی عکاسی تعطیل. سراپا چشم می‌شوم به مرور دوباره بابا محمدهای نحیفی که با ویلچر آمده‌اند، مریم‌هایی با عصا و پوستر قرمز رنگ «یا لثارات الحسین» فاطمه-هایی با قاب چوبی قشنگی از سردار مقابل صورت، کارن‌های کوچک خندان، زهرا سادات‌هایی با چند شاخه گل داوودی و عکسی محکم در دست گرفته، مهدیار کوچولوهایی که گم شده‌اند لای جمعیت اما پرچم «عزیزترین سردار» شان بالای بالاست.

خونخواهی عشیره‌ها
معصومه توحیدی /اهواز :

صبح جمعه که خبر رسید، یاد اولین روزهای سیل ۹۸ افتادم. سردار همراه رفیقش ابومهدی آمده بودند و حالا مردم بی‌قرار آمدن دوباره‌شان.


صبح آفتاب نزده خیابان مملو از جمعیت بود. بچه‌ها را از سوز سرما لای پتو پیچانده بودند، بعضی نان‌پنیر وخرما تقسیم کردند. مردم بی روضه، میان اشک‌هایشان رجز می‌خواندند. عرب‌ها یزله خونخواهی می‌کردند و پرچم عشیره‌های گوناگون به نشان انتقام می‌چرخید. پشت نام حاج‌قاسم نام عشیره‌شان را می‌گفتند و این یعنی خونخواهی. زن‌های عرب هوسه می‌خواندند و لطم می‌زدند. بختیاری‌ها با دهل و سورنا نوای جوانِ رشید از دست داده می‌نواختند. صدای سنج و دمام می‌آمد. جمعیت فشرده به کارون رسید و حرکت سخت‌تر شد. خون‌ها به جوش آمده، وسط زمستان روی مردم آب می‌پاشیدند. آن روزآدم‌هایی را می‌دیدیم که در تمام این سال‌ها در هیچ مراسمی شبیه‌شان را ندیده بودم. همه‌مان اما همخون‌های همدردیم و مقاومت هدف مشترکمان. از تمام شهرهای خوزستان و استان‌های مجاور مهمان داشتیم، درهای مصلی تا صبح برای پذیرایی از مهمانان باز بود. اهواز آغازگر استقبال از حاج قاسم بود. بعد از پایان مراسم مردم تا ساعت‌ها هنوز در خیابان سرگردان بودند. مثل صاحبان عزا اما توگویی خون تازه‌ای در رگ‌هایشان دمیده بود. می‌گفتند همه‌مان با قبل از جمعه فرق می‌کنیم، سردار بیدارمان کرد، هنوز زبانشان نمی‌چرخد نام شهید را اول اسمش بگذارند. حاج قاسم هنوز هم زنده‌است.

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
فاطمه قاسمی/ مشهد:

قرارمان مترو بود. راحت ترین راه برای رسیدن به محل تشییع. خیال می‌کردم سه ساعت زودتر برای رسیدن به مراسم ساعت ۴ خوب است. می‌شود به زیارت رسید و بعد با خیال راحت رفت میدان بسیج. ذهن برنامه‌ریز ِ من، تا به حال اجتماعی بیش از صد نفر را تجربه نکرده بود.
پله‌های ایستگاه کوثر را که بالا آمدیم خوف کردم. این همه جمعیت! قطارها سریع می‌آمدند، آدم‌ها چسبیده بودند به در. ما از جمعیت لهیده درون قطار بهت زده بودیم و آنها از جمعیت خوش‌خیال منتظر.


آخر جوابمان کردند. یک ساعت و ۴۰ دقیقه زمان را از دست داده بودیم و ما فقط می‌دویدم. پراید زهوار دررفته‌ای روی شیشه‌های خاک گرفته‌اش یک عکس آشنا زده بود، ایستاد: کجا مِرِن آبجیا؟ «میدون ۱۵ خرداد»
- تشییع؟ بِپَرِن بالا که اینجه نمتِنوم واستوم!
این همه آدم‌ها از کجا روییده‌اند؟ آدم‌های رفته و آمده و هنوز نیامده.
ده بیست کیلومتر به محل تشییع، خودروها از حرکت ایستادند. چه کنیم؟ می‌دویم و دویدیم.
می‌دویدیم و ساعت باز جلوتر می‌دوید. مبهوت صحنه سوررئالی که می‌دیدم، جلو می‌رفتیم و تمام نمی‌شدند. خودم را می‌دیدم میان جمعیت که دارم حل می‌شوم. خودم را که فقط یک باردر کودکی چنین تجمعی را دیده بودم. گوشم به همه صداهای اطراف حساس شده بود. به دختر نارنجی‌پوش و کلاه به سری که چشم‌هایش سرخ بود و سیاه و به دوستش می‌گفت «اگه حاجی رو نبینمش چی؟» و آرام دست می‌کشید روی عکس خندان سردار. به ذکرهای آرام پسر تیشرت‌پوش زنجیر به گردنی که تند راه می‌رفت و تسبیح می‌انداخت. چقدر صدا بود که نشنیده بودم تا به حال. چرا عالم پر شده بود از صداهای مشابه؟ صدای عصاهای پیرزن توی پیاده رو. صدای گریه آن طفل توی کالسکه با عکسی از سردارسلیمانی بالای سرش. صدای پسر جوانی با صورت چند روز نتراشیده که با دوستش بحث سیاسی می‌کرد. همه‌شان،‌ در هم حل شده بود. و هرچه جمعیت بیشتر صداها محلول‌تر و با یک ماهیت. این را وسط جمعیت فهمیدم. درست در قلب میدان بسیج. چرا حالا چند صدا می‌شنیدمشان؟

من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش

*روزنامه جام جم

منبع: مشرق

کلیدواژه: انتقام سخت هواپیمای اوکراینی سردار سلیمانی سردار قاآنی سردار حاج قاسم سلیمانی شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۴۹۱۵۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نگاهی به تغییرات جدید در جامعه ژاپن با محوریت خانواده‌های ژاپنی

خبرگزاری مهر _گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: ارتباطات دانشگاه‌ها در سراسر جهان، راهی است برای آشنایی دقیق و علمی با قوانین و فرهنگ‌ها و موضوعات مبتلابه مردم در سرزمین‌های دیگر؛ و گاهی همین ارتباطات باعث شکوفایی و دریافت اهمیت یا ایده‌های جدید برای حل موضوعات غالباً مشترک زندگی انسان می‌شود. روز شنبه هشتم اردیبهشت ماه به همت گروه زبان‌ها و ادبیات آسیای شرقی، نشستی با عنوان نگاهی به تغییرات جدید در جامعه ژاپن با محوریت خانواده‌های ژاپنی در دانشکده زبان‌های خارجی دانشگاه تهران برگزار شد که سخنران آن خانم دکتر توکویو موریتا، دانشیار دانشگاه کاگوشیما بود؛ این سخنرانی به زبان فارسی انجام شد.

صرف نظر از عنوان طولانی این نشست، می‌توان کلید واژه بحث را هویت فردی زنان در مقابل هویت اجتماعی و قانونی در جامعه ژاپن دانست، به طور خلاصه اینکه نام چقدر اهمیت دارد. در فرهنگ ما اهمیت نام بسیار زیاد است، به طوری که در شاهنامه می‌بینیم پهلوانی مانند بهرام برای آنکه نامش _که بر دسته تازیانه حک شده_ به دست دشمن نیفتد جانش را فدا می‌کند. زنان و مردان هرکدام به نام خود شناخته شده و هویت فردی خود را در عین داشتن تعلقات اجتماعی و خانوادگی حفظ می‌کنند.

خانم موریتا که فارسی را به شیرینی صحبت می‌کرد، سخن خود را با نام و نام خانوادگی خود آغاز کرد، جایی که علیرغم ساده به نظر آمدن محل اختلاف بود. در قوانین ژاپن، خانواده محور همه چیز است و تعاریف قانونی ذیل این عنوان شکل می‌گیرد، طبق قانون همه افراد یک خانواده باید یک نام خانوادگی داشته باشند. به صورت سنتی، هر زن پس از ازدواج با نام خانوادگی همسر شناخته می‌شود؛ و این نام خانوادگی جدید به این معناست که نام او از برگه هویتی خانواده پدری حذف می‌شود و به جایش ردیفی با عنوان X نوشته می‌شود. سپس برگه هویتی جدید _با ستونی برای مرد و ستونی برای زن و ستونی برای فرزند یا فرزندان_ صادر می‌شود. به این ترتیب تمامی مبادلات بانکی یا کارتهای هویتی مثل گواهینامه رانندگی، مسائل مربوط به تأمین اجتماعی و اشتغال و بازنشستگی و کارهای قانونی او باید با نام جدید صورت بپذیرد. به این صورت نام خانم موریتا پس از ازدواج با آقای یونِدا از Tokoyo MORITA تبدیل به Tokoyo YONEDA شده بود. در صورت جدایی زن و شوهر، این نام دوباره به حالت قبل برگشته و همه مدارک باید تغییر کند؛ و برای عوض کردن آنها باید مبلغ ۲,۲۵۰ ین (معادل ۵۰۰ دلار) پرداخت شود. نرخ طلاق در جامعه ژاپن ۳۰ درصد است.

به گفته خانم موریتا در سال ۱۹۹۵ میلادی لایحه‌ای به مجلس ژاپن ارائه شده برای اینکه زنان بتوانند نام خانوادگی خود را انتخاب کنند و در کارهای قانونی از همان نام استفاده کنند، اما با وجود گذشت ۲۹ سال هنوز به نتیجه نرسیده است. زنان می‌توانند با درخواست از محل کار یا کارفرما و توافق به صورت مشروط از نام خانوادگی خود که به آن شناخته و با آن بزرگ شده اند استفاده کنند، اما در مورد کارهای بانکی و امور مالی باید از نام خانوادگی شوهر که در قانون به آن شناخته می‌شوند استفاده کنند.

او در ادامه افزود در گذشته و تا قبل از جنگ جهانی دوم سیستم خانوادگی ژاپن به این صورت بود که پدر مسئولیت تصمیم گیری همه چیز را داشت، حتی ازدواج دخترانش. اما بعد از ۱۹۴۷ و تغییر قانون دختران بعد از سن ۱۸ سالگی می‌توانستند خودشان برای ازدواج خود تصمیم بگیرند. هرچند واحد خانواده همچنان به صورت جدولی باقی بود و افراد به صورت جداگانه و فردی شناسنامه ندارند. این سیستم هنوز در چین و ژاپن و تایوان برقرار است. این تغییر نقش تا دهه ۱۹۹۰ به سیستم سرمایه داری و اقتصاد ژاپن بسیار کمک کرد، چرا که به این ترتیب زنان می‌توانستند پس از ازدواج به کار بیرون خانه ادامه بدهند. تا قبل از آن مردان در بخش عمومی و بیرون خانه کار می‌کردند و نقش زنان در بخش خصوصی خانواده در کنار پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان تعریف می‌شد، چنانچه به گفته ایشان برنامه‌های تلویزیونی سال‌ها در حال پخش است که خانواده ایده آل ژاپنی را نمایش می‌دهد: پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و دو یا سه فرزند. و این برنامه سالهاست با همین صورت در حال پخش است و بر عکس جامعه ژاپن تغییری نکرده است.

به گفته خانم موریتا قبل از جنگ جهانی دوم ۳۰ درصد از زنان ژاپنی بیرون خانه کار می‌کردند، اما امروز این رقم به ۷۰ درصد رسیده است. ۲۸ درصد مردان ژاپنی هرگز ازدواج نمی‌کنند، این رقم در مورد زنان ۱۷ درصد است. اما در مورد کسانی که در مشاغل رسمی شاغلند این نسبت معکوس می‌شود، به این ترتیب که ۲۴ درصد زنان و ۱۹ درصد مردان تا پایان عمر مجرد می‌مانند، در واقع زنان تمایلی به ازدواج با مردانی که حقوق کمتری می‌گیرند ندارند. چون قوانین مالی خانواده محور است، زنان و مردانی که تک نفره زندگی کرده و ازدواج نمی‌کنند برای مسائل تأمین اجتماعی و بازنشستگی دچار مشکل می‌شوند. نداشتن هویت فردی قانونی و تعریف هر فرد ذیل عنوان خانواده مشکلاتی به وجود می‌آورد، به عنوان نمونه سابقاً بیمه سلامت برای خانواده به صورت دفترچه بوده و در صورتی که دو نفر از اعضای خانواده همزمان نیاز به بستری در بیمارستان یا کارهای درمانی پیدا می‌کردند دچار مشکل می‌شدند؛ که برای حل این مشکلات امروز برای هر نفر یک کارت بیمه سلامت صادر می‌شود.

تغییر الگوی زندگی خانوادگی و اشتغال بیشتر زنان بیرون از خانه، اهمیت مسئله هویت فردی برای زنان را بیشتر نشان می‌دهد؛ بسیاری از زنانی که در سمت‌های دانشگاهی کار می‌کنند و دارای تالیفات و مقاله‌هایی هستند، نسبت به این تغییر نام معترض اند؛ چراکه به نام خانوادگی خود شناخته شده اند و در صورت تغییر این نام تمامی فعالیت‌های علمی و شغلی شأن تحت تأثیر قرار می‌گیرد. الگوی مالی خانواده از حالتی که مرد عهده دار همه هزینه‌ها باشد به حالتی تغییر کرده که زن و مرد شاغل پس از ازدواج حساب مشترکی برای خانواده دارند، و باقی حقوق در اختیار خودشان باقی می‌ماند.

در پایان نشست چند نفر از حاضران و دانشجویان پرسش‌هایی مطرح کردند، خانم موریتا در پاسخ اولین سوال که از آمار زنان معترض و فعالیت آنان و راه قانونی برای بیان این اعتراض بود گفت مجلس ژاپن هر سال نظرسنجی می کرده و نتایج امسال این نظرسنجی نشان می‌دهد که ۷۰ درصد زنان ژاپنی درخواست حفظ نام خانوادگی خود پس از ازدواج را دارند. هرچند به لحاظ اجتماعی اگر زنی درخواست این را داشته باشد که نام خانوادگی خود را حفظ کند، والدین شوهر ناراحت می‌شوند؛ اما موردی بوده که زن شکایتی در دادگاه مطرح کرده و درخواست کرده که برای خود نام خانوادگی پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود را انتخاب کند تا نامشان از میان نرود.

وی در پاسخ این پرسش که آیا شده تا به حال مردی نام خانوادگی خود را تغییر دهد؟ گفت در ۹۵ درصد موارد از نام خانوادگی شوهر استفاده می‌شود، در ۵ درصد موارد و در صورتی که خانواده زن نامدار و بزرگ و اصطلاحاً جزو اشراف باشند، شوهر نام خود را به نام خانوادگی زن تغییر می‌دهد.

کد خبر 6094260 طاهره تهرانی

دیگر خبرها

  • همایش پیاده روی خانوادگی در شهر رزن
  • شادی ممنوع برای باقری در دربی خانوادگی
  • تقویت زیرساخت‌های گردشگری شیراز
  • نخستین پیاده‌روی خانوادگی سال جدید شیرازی‌ها
  • «ما ملت امام حسینیم» از حاج علی تا حاج قاسم
  • نگاهی به تغییرات جدید در جامعه ژاپن با محوریت خانواده‌های ژاپنی
  • پیاده‌روی خانوادگی دخترانه در بلوار ارم همدان طی دهه کرامت
  • جسدی بعد از ۲۵ روز در نی‌ریز کشف شد
  • اعلام محدودیت‌های ترافیکی پیاده‌روی بزرگ خانوادگی در شیراز
  • عزیمت مادران و دختران اصفهانی برای تجدید پیمان با سردار دل‌ها به کرمان